خاک و خس این خانه همه عنبر و مشک است ....
کاروان رفت و تو در خواب وبیابان در پیش کی روی ،ره زکه پرسی
هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله
اللهم جعلنی من حداث الحسین(علیه السلام)
همه جا همین جاست
نسیمی حزین می وزد...
کربلا ....
کربلا یا مکه
هدیه اول
همسفر زیارت قبول
دعوت نامه
[عناوین آرشیوشده]
مثلث یک ضلعی
به بهانه تمدن
بر و بچه های ارزشی
کشکول
صفاسیتی
توشه آخرت
کیمیا
کپر فرهنگی
عاشق آسمونی
نسیم قدسیان
کانون لشکر فرهنگی یوسف زهرا
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
آقای آملی لاریجانی عدالت و عادل کجاست؟
مهدویت
بازدید امروز: 107
بازدید دیروز: 232
کل بازدیدها: 324387
بسم الله
الا و صل الله علی الباکین علی الحسین (علیه السلام)
به نام خدایی که کربلا را آفرید ت اما وطن داشته باشیم...
نه کسی بی آنکه بشنود،می گوید و نه قلمی بی آنکه آداب لرزش بداند، می نویسد.
لیک،نه این گوش را ادعایی است در شنیدن ملکوتی آوای قدسیان،
ونه این قلم را توان جعل معنا در چینش هنرمندانه واژگان .
بلکه باور آن است، آنچه از لطف هدیه داده اند،برای شنیدن شماست ...
اگر نشنیدید،ایراد از «من» است،دعایش کنید ...
همان روز که کربلا رفتید ...
همیشه...
- و کربلا را آفرید،تا عشق جهان گیر شود...
در دیار عشق همه چیز در سکوت رقم می خورد این همه هیاهو برای چیست؛ نمی دانم
کربلا را ببین!
هر چه صداست، همه در جبهه یزید است
کربلائیان،آرام جان می دهند.
اولین شرط عشق
و آخرین گام وصل،
خون است؛
همان سکه کربلا ...
کربلا برای ما، نه دلیلی بر وجود خدا،
که حجتی بر دیدنی بودن اوست.
کربلا را آفرید
تا اصحاب تسبیح و تقدیس بدانند؛
فقط خدا می داند ...
تا کربلا نرفته ای،
هر آن چه از بهشت تصور می کنی
بازیچه ای بیش نیست...
اگر قیامت،
حقیقت دنیای ماست،
کربلا که رفتیم ،بهشت می رویم
هر چه ما را از ناامنی کربلا بترسانند
باز هم برای ما
جز کربلا هیچ نقطه ای امن نیست ...
بین الحرمی،فاصله عشق است و عاشقی؛
وکه می گوید عشق وعا شقی جدایی پذیرند ؟
فاصله ها برای ماست که نمی دانیم حرم یکی است ...
منبع: همه جا همین جاست علی اکبر بقائی
ما را از تلاطم دنیا هراس نیست تا کشتی نجات حسین شناور است
بسم رب الحسین (علیه السلام)
من را بود غلامی تو تاج افتخار این تاج را به افسری شاهان نمی دهم
سلام کربلایی عیدت مبارک
اللهم الجعلنی من المتمسکین بولایته علی بن ابی طالب (علیه السلام)....
گاهی می شود اتفاقی آرام آرام در زندگی آدم رخ می دهد. اتفاقی که اگر آرام آرام رخ نمی داد، هیچ کس باورش نمی کرد.اتفاقی که همه نگاهش می کنند،دوست ندارند واقعیت داشته باشد ولی دارد. چه بسا خود آدم هم دستی در آن داشته باشد.
آنچه در عاشورای سال 61 در کربلا اتفاق افتاد هم از این دست است. ماجرایی که ریشه اش در جاهلیت اعراب جزیره العرب بود و بعثت پیامبر آخرین از بین آن ها و عدم توان مردم در انکار پیامبر و اسلام و خلافت و کشور گشایی ها و اخلاص علی و شجاعت علی و عدل علی و خلافت علی و نامردی نامردان و مردی مردان و خواست خدا و تمکین حسین ولی خدا.
این اتفاق باعث شد آخرین پسر دختر یک پیامبر از شرق تا غرب عالم جسمش بر پهنه خاک افتد و بشود آن چه نباید.
انگار همه دنیا خواب نما شده بودند. خون نواده رسول خدا(صلی الله علیه و آله) که زمین ریخت،کم کم خواب از سر آدم و عالم پرید. هر که از خواب بیدار می شد یا دیوانه می شد یا فدایی یا فراری. عجب دنیایی ست.
به هر حال ماجرای کربلا بیش تر به یک قصه شبیه است. قصه ای که واقعی است اما باور کردنی نیست و ای کاش این فقط یک قصه بود.
واقعه کربلا فرازی دارد که باید سر را پائین انداخت و خجالت کشید ،فصل و فراز کوفه و هر چه به مردمش بر می گردد.
این فصل از قصه کربلا فصل بی وفایی است،فصل دروغ، فصل لاف، فصل ترس،فصل دم دمی مزاجی،فصل نامردی و فصل بی دینی
ببینیم حواست هست حدود یک دهه تا محرم مونده آماده شدی یانه مثل من سرگردون و حیرون زرق و برق این
دنیای دون هستی؟ !!!!!!
ان شاءالله این محرم همراه آقا و مولامون شال عزا باندازیم و دیگه انتقام سیلی و روی نیلی و پهلو و در و دیوار و اسارت و معجر و گوش و گوشواره و ............. بگیریم
همسفر و کربلایی عزیز خداوند در روز قیامت به فرشتگانش می فرماید : نمی بینید که زوار حسین (علیه السلام) چه با شوق سوی او و سوی فاطمه (سلام الله علیها) می شتابند؟! به عزت وجلال و عظمتم سوگند که کرامتم را بر اینان واجب کنم (بحار الانوار75/98)
مطالب برگرفته از کتاب: قصه کربلا نوشته مهدی قزلی
یا علی
اللهم عجل لولیک الفرج
التماس دعا
بسم الله
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است
تیغ بارد اگر آنجا که بود جلوه دوست تن ندادن ز وفا در دم خنجر عجب است
راستش نمی دونم چی باید بنویسم یعنی نه اهل نوشتن هستم و نه سوادش را دارم ولی بنام رب و تربیت کننده حسین
و آغاز شد،گویا تولدی دوباره است،و این فقط من هستم که آماده نیستم و باز هم به زور در ذخیره ها خودم را جا دادم
وه که این عاشقان چگونه به انتظار نشسته اند و عاشقان شور و شوقی در دل دارند و بعضی ها خلوتی ....
آری اینان را ارباب عالم و یگانه معشوق،عاشقان بی سر،اباالاحرار دعوت کرده است و اگر غلط نگویم خدا هم عاشق حسین است و به او عشق می ورزد ،پس ای مولا و آقای خوبان و عاشقان حال زار من بی نوا را هم نظاره کن که سخت تنهایم و محتاج
در شروع سفر خیلی هوای ساقی کربلا حضرت عباس (علیه السلام)"علمدار" به سرم بود و درگیر ایشان بودم تا قرعه ما از قصه مسافر کربلا رقم خورد و مثل همیشه، قرعه صبر به نام من بیچاره زدند؛آری فصل 4 فصل صبر
واینگونه بود که کوه صبر و استقامت یا بهتر بگم خود صبر ،حضرت زینب کبری عقیله بنی هاشم (سلام الله علیها) میزبان ما شد و چه کرد با این دل خسته ......
و این آغاز راهی بود که امیدوارم بی پایان باشد.
در راه پشت مرز کوی لیلی بودیم و در صف انتظار که شماره و نوبت اتوبوس ما شد 21 ،و جالبتر که شماره من هم شد 21 و هر لحظه به وصال نزدیکتر می شدیم
و چه زیباست انتظار و در صف دیدار بودن ، آیا یار ما را قابل وصال می داند و بر من منت می نهد تا چون کلبی به در کوی او پرسه بزنم، و این انتظار است که حتی مجنون در راه لیلی آن را تجربه نکرد و الا هزاران لیلی را فدا می کرد تا به او برسد، آری دیدار رب و خالق در عرش و وصال ابدی و فنا شدن در او که غیر او نیست و اینکه بفهمی زیر قبه او بودن یعنی اینکه دیگر چیزی نمی خواهی و رسیدی به همه چیزهایی که می خواستی و این است حمد کربلا (به یاد استادم)
وباز هم دوباره پایانه مهران و پشت درب منتظر اذن ورود ارباب به انتظار نشسته ایم، و هر کسی را می بینی گویی به چیزی فکر می کند نمی دانم شاید می نگرد که چه کرده است که پذیرفته شده البته تا اینجا! و یا اینکه چه وظیفه سنگینی از اینجا به بعد خواهد داشت که البته هر لحظه سنگین تر می شود نمی دانم دعای خیر پدر و مادر، عنایت و لطف و کرم بی نظیر ارباب و یا ...
دستم توان نوشتن ندارد چرا که اینان زائران عرش خدایند و من اینجا چه می کنم نمی دانم!، هر کس چون کبوتری سبک بال در حریم کوی یار پر می زند و چشم تر می کند و دل را جلا می دهد ولی من هنوز اسیرم، اسیر نفس و ... و حضور من اینجا چگونه است نمی دانم، مادرم دستانت را بوسه می زنم که مدیون تو هستم.
و ای کاش این سفر پایانی نداشته باشد و بقول استاد؛ ارباب ما را لایق و مقیم خود کند،ان شاءالله که لایق وصال باشیم و معرفت را خود ارباب به ما عنایت کند، از مرز مهران که عبور کردیم پشت مرز عراق ما را نپذیرفتن و به حتم به خاطر عدم خلوص عبدی گنه کار چون من بود و کاروان دوم ما رفت و من ماندم؛ و بقولی در باغ شهادت را بستند، و من پشت در ولی باز هم این انتظار را با جان و دلم می پذیرم که چقدر زیباست و گویی آرزویی دیگر در دنیا ندارم و این دنیای دون همچون قفسی مرا اسیر نفس خود کرده است
کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی نگاه دار دلی را که برده ای به نگاهی
چو در حضور تو ایمان و کفر راه ندارد چه دوزخی چه بهشتی چه طاعتی چه گناهی
آری ارباب جان ما را به جمع عشاق محبین تو راهی نیست ولی دیونه توام و امیدورام به این درد بمیرم و مقیم کوی تو باشم که بدون تو این دنیا و عالم بی ارزش است، این را به من بفهمان؛بزرگی می گفت
عجب ننگی است بهشت بی حسین (علیه السلام)
و چه پیچیده است اسرار عالم با حسین و نقش حضرت صدیقه کبری حضرت فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) در این دستگاه ، صد حیف که زبان قاصر است از گفتن .....
یک عده برآنند که این قسمت بود گویند کسانی که این همت بود
ای ره یافته در کوی حسین آگه باش نه قسمت و همت ،این یک دعوت بود
فقط یه جمله حرف خیلی زیاده ولی فرصت محدود، عزیز ایام مسلمیه رسید و عاشورا نزدیک است،آماده هستی !!! ندای هل من ناصر حسین زمان را می شنوی؟ مسلم بن عقیل زمان را حامی هستی ؟ چرا که
کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا
پس هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله
ادامه دارد
گر انتخاب جنت و کوی تو را به من دهند کوی تو را به جنت و رضوان نمی دهم
مهر نماز من خاک کربلای توست این خاک را به ملک سلیمان نمی دهم
یا حق
التماس دعا
بسم الله
همسفر و زائر عزیز هنوز چند روز از سفر نگذشته نمی دونم الان چه حالی داری ولی بدون که حداقل تا چهل روز بیمه هستی و از هفت دولت آزاد!!!!! البته نخبگان جامعه همیشه مورد توجه بودند و این بار هم مورد توجه ارباب و سعادتی بود برای ما همسفری و خادمی شما زوار نخبه عزیز
یا حسین جان
گر انتخاب جنت و کوی تو را به من دهند کوی تو را به جنت و رضوان نمی دهم
مهر نماز من خاک کربلای توست این خاک را به ملک سلیمان نمی دهم
راستی یه سوال تا حالا فکر کردی به اینکه مکه بالاتره یا کربلا ؟!!!!!!؟ نظرت چیه
زمانی که خداوند خانه اش را در مکه ساخت مکه تفاخر نمود گفت کیست مثل من ؟! خانه خداوند بر پشت من ساخته شده است! مردم از دره های عمیق به سوی من می آیند و من حرم خداوند و محل امن او گشته ام (کامل الزیارات ص267) وخداوند به خاطر این تفاخر مشکرین را بر او مسلط ساخت و آب زمزم نیز این چنین تفاخری را نمود و خداوند آبش را شور نمود و طعمش را فاسد کرد(کامل الزیارات ص270)
سلام
به عنوان یک هدیه ارزشمند به همه زائرین حسینی دو تا حدیث دوستان فرستادند که خیلی زیبا بود :
1- حدیث اول
طبق روایتى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)
براى روزهای یکشنبه ماه ذیقعده نمازى وارد شده است.
به این نحو که:
در روزهای یکشنبه غسل کند و وضو بگیرد
و چهار رکعت نماز بخواند (هر دو رکعت به یک سلام)
در هر رکعت، سوره «حمد» یک مرتبه، سوره «توحید» سه مرتبه و سورهاى «فلق» و «ناس» را یک مرتبه بخواند
و بعد از نماز هفتاد مرتبه استغفار کند( استغفراللهَ ربّی و أتوب إلیه)
سپس بگوید:
لا حَوْلَ وَلا قُوَّة إلاَ بِاللهِ العَلىّ العَظیم
آنگاه بگوید: یا عَزیزُ یا غفارُ، اِغفِرْ لى ذنوبى، وَ ذنوبَ جَمیع المُؤمِنینَ وَ المُؤمِناتِ، فَإنهُ لا یَغفِرُ الذنوبَ اِلا أنتَ.
در فضیلت این نماز آمده است که هر کس این نماز را بجا بیاورد
- توبه اش پذیرفته خواهد شد،
- گناهانش آمرزیده مى گردد
- سبب برکت براى نمازگزار و خانواده اش خواهد بود،
- در روز قیامت کسانى که از او طلبى و یا حقّى دارند، از وى راضى گردند
- با ایمان از دنیا مى رود
- قبرش براى او وسیع و نورانى گردد
- پدر و مادرش از او راضى شوند،
- آنها نیز مورد مغفرت خداوند قرار گیرند،
- ذریّه او نیز بخشیده مى شوند
- روزى او وسیع گردد.
- فرشته مرگ به هنگام مردن، با او مدارا کند
و به آسانى جانش را بگیرد.
حدیث 2 :
شاگرد امام صادق نقل می کند :
در یکی از سفرها هزینه من تمام شد و یکی از یارانمان گفت: امیدت به کیست؟
گفتم: فلانی . گفت: در آن هنگام به خدا سوگند حاجتت روا نمی شود و به آرزویت نمی رسی و طلب خود را به دست نمی آوری!
گفتم: تو را چه شده ؟ خدا رحمتت کند .
گفت: امام صادق علیه السلام حدیث کرد به من که به تحقیق در یکی از کتابها خوانده که خداوند متعال فرمود:
به عزتم و جلالم و عظمتم و ارتفاع مکانم بر عرش سوگند که امید هر آن کس را که به غیر من امیدوار باشد ، قطع می کنم و آرزویش را به یأس بدل می کنم و در میان مردم لباس مذلت برایش می پوشانم . و او را از قرب خودم دور می کنم و از وصلم دورش می سازم .
آیا در شدت ها به غیر من امید می بندد ، حال آنکه شداید در دست من است ؟
و به غیر من امیدوار می شود و با فکرش درِ دیگری را می زند، در صورتی که آن در بسته است و درِ لطف من برای هرکس که مرا بخواند ، گشوده و باز است؟
پس کیست که در سختی هایش به من امیدوار باشد ؟
و کیست که در امر مهمی به من امیدوار باشد و من امید او را قطع کنم ؟
من آمال بندگانم را در پیش خود محفوظ قرارداده ام ، ولی آنها به حفظ من راضی نیستند.
آسمانها و زمینم را از ملائکه ها پر کرده ام، کسانی که از تسبیح من دچار ملال و خستگی نمی شوند و امرشان کرده ام درهای موجود میان من و بندگانم را نبندند، ولی آنها (بندگانم) به قول من اعتماد نمی کنند.
آیا نمی داند کسی را که من با مشکلی از مشکلاتم در رحمت بر او ببندم، کسی جز من نمی تواند مالک کشف و رفع آن شود ؟
پس او را چه شده که پس از اذن دادنم بر او، او را ناله کننده بر درگاه خود نمی بینم ؟
با جودم چیزی (نعمت) را که از من نخواسته بود برایش عطا کردم و سپس آن (نعمت) را از او گرفتم، پس بازگشت آن (نعمت) را از من مسئلت نمی کند و از غیر من می خواهد، آیا مرا اینگونه می بیند که قبل از مسئلت با عطا آغاز کنم آنگاه آن را از من بخواهد، من جواب ندهم ؟
آیا من بخیل هستم تا بنده ام به من بخل ورزد ؟
آیا عفو و رحمت به دست من نیست ؟
آیا من جایگاه (برآورنده) آرزوها نیستم ؟
پس کیست غیر از من که قطع کند ؟ آیا امیدواران به غیر من نمی ترسند که به آنها (غیر من) امید می بندند؟ پس اگر اهل آسمان من و اهل زمین من، همگی به من امید بندند و من همه آنچه را که امید آنهاست برایشان عطا کنم، از ملک
من ذره ای کاسته نمی شود. و چگونه کم گردد ملکی که من قیّم آن هستم ؟ پس بدا بر ناامیدشدگان از رحمت من، و بدا بر هرکس که عصیانم می کند و مراقب من نیست !
التماس دعا